امروز سوار سرویس مدرسه شدم که طبق معمول به جای 12:30
1:10اومد رفتیم دمه دبستان یه سری گودزیلای مذکر رو سوار کردیم
و یه پسر بچه رو دیدم خیلی ریزه میزه بودو اصن شک داشتم مدرسه ای باشه👶 ...
اقای راننده سرویسم خندید و سن اون بچه رو پرسید😄
گفت که کلاس اوله ... خیلیم عزیز بود😊
یکی از گودزیلاهای تو ماشینمون که فقط میدونم کلاس سوم به بالاس ... قیافش عین عنہ
سیاه و دندونای رو هم ... نیازمند ب ارتودنسی و پوست بشدت خراب پر از لک 😨خیلیم بدجنسه که معمولا در حال زدنه بچه های دیگس😤
رو کرد به راننده سرویسمونو گفت که نه این پسره گوشاش مثله سیره😐
رانندمون بهش گفت که ... عیب نذار رو مردم
یه نگا بهش کردم و به حالت شوخی و خنده .. گفتم تو خودت فکر میکنی خیلی خوشگلی؟
با همون لبخند موزیانه اش گفت اره ...
رومو کردم اونورو ☺
ادامه داد که از تو که بهترم ...
تو مثله فیلے🐘
منم تا اخر مسیر به شیشه جلو خیره بودم 😒به اعتماد به نفس یک بچه💩فکر میکردمو
در عمق خودخوری بسر میبردمو ...
به خودم قول دادم اکه بچه م مثه این باشه خودم دارش بزنم 😑
و به این فکر میکردم که راننده سرویس احمق چطوری تونسته توی این ماشین پر ...
یه دختر بچه چاق رو بیاره و جمعیت رو به 7 به اضافه ی خود راننده ب 8 برسونه 😠
- سه شنبه ۳ اسفند ۹۵