♡جـایـی برای تســکـــین♡

به دنبال تو

یه بشقاب داد دستم ...

سلام ...یه سلام مجدد.. 


با اینکه حال و حوصله نداشتم ی وب جدید ساختم ...اما ننوشتم ..

هیچے....

خیلی غریب بود انگار ...

ایننکه مجددا شروع کنم ...تصمیم گرفتم ادامه بدم ..

حوصله نداشتم ..

دارم واسه کنکور اماده میشم مجددا ...شدم ی کنکوری پر حاشیه ک حواسش ب همه چی جز این کنکوره هست ...

توی کلاس نشسته بودم ...معلممون ک ی اقای ..حدودا 45 سالس ...

گفتم هزینه پیامنور چقدره؟...

گفتش اصلا بهش فکر نکن ...

داشت اب میخورد بشقاب زیرشو داد دستم ...

بهم گفت نگهش دار ...

گفت هیچ فشاری روت نمیاره ...

حالا دستتو کامل دراز کن و بشقاب و بگیر کف دستت...چقدر میتونی نگهش داری؟

گفتم 6 دقیقه حداکثر...

گفت اگه 6 ساعت نگه داری میدونی چی میشه؟

گفتم میفته میشکنه...

گفت نه دستت فلج میشه ...

اگه 24 ساعت نگه داری کل بدنت بی حس میشه ...

گفت مشکلات همینن

اگه فشاری روت نمیارن نگهشون دار...

اگه میبینی نمیتونی بزارش کنار...چرا گرفتی دستت میخوای فلجت کنن؟


هیچی مهم تر از خود ادم .. سلامتیش ..ذهن بازش نیست ...


اول اردیبهشت خواهرمو برادر شوهرش میان ...

و خواهرم ی ماه میمونه ولی بردار شوهرش میاد کارای بیمه رو میکنه و میره ...


ازمون 1 اردیبهشت دارم ب جنگت میام😈


درسمو میخونم ...

کلاسامو میرم ...

کارای خونه رو میکنم...

ورزش میکنم....


الان دارم زندگی میکنم ...  :)


یه حرفی زدم ...

ادما ممکنه ازدواج کنن اونم با بهترین کس ...

بهشون عشق بده ...پول بده...ارامش بده ...

ولی اون ادم ..اون کسی نیست که راضیشون میکنه ...

یه گوشه ی قلبشون خالی می مونه ...

و یه خلعی رو حس میکنن  ..ک این خلا فقط با وجود همون شخص پر میشه ..

همونی ک راضیشون میکنه ☺

وجواب من همون ترس همیشگیش بود..

از خودش و از خودم ...

فرداش پیام داده بودم ک کشیکی؟

پیام داده بود سلام گلم :/اره دیروز بودم

من:اتعجب من حالی و حالک 😂😂😂

به این فکر کردم ...این بشقاب منه ....

باید بزارمش کنار تا فلج نشم ...

گفتم ..میرم درسمو بخونم ...تلگراممو پاک میکنم ...

اگه نصب کردم بهت خبر میدم ...حوصله بحث و استرس و نگرانیو ندارم(با اون البته)


ناراحتم از اینکه توی سختیاش پیشش نیستم ...

ولی ارومم

خوشحالم ک گذاشتمش کنار ...

اما ب شیوه خودم ...ب شیوه بیخیالے :)

ن چیزی ک یسر نگران باشم ...مضطرب ...زندگیم ...وای ...اخ  .... مردم :/

و البته اون اکانتو پاک کردم ولی این یکی اکانتم هنوز هست😉

و میگذرونم روزهایی سرشار از محبتورضایت رو  موزیانه  😂😂😂

و تو منتظرم باش 😏




خداحافظ اے خاطرات قشنگم :)

خیلی سنگینه برام موندن اینجا تحمل ....خاطرات ...دوستانی ک میدونم ....نصف زندگی نامه ی منو میدونن ...خیلیاشون منو راهنمایی کردن دلداری دادن ....😞
من نوشتنو ادامه میدم اما توی یه وبلاگ دیگه ...
نمیخواستم اینجوری بشه ...
ولش کن ...
اصلا نمیدونم چی باید بگم ...
ولی شاید برگشتم ...
ب دوستان سر میزنم ...ب اونایی ک ..باهاشون ....ی دوستی عمیق دارم بازم سر میزنم و ادرس جدیدو میدم خداحافظ همگے 

دو کلوم حرف حساب:)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

او نوشت ...ساعت 5:4صبح امروز

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

او نوشت ساعت 6:00صبح دیروز

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

جرئیات دیشب ...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

به موازات مرگ

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

یه قدم بھ سمت طو

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

خوجمل الات خلیدم:)



نمیدونم پارسال بود یا دو سال پیش ...

کلی لوازم ارایش خریدم ...از رژگونه تا پنکک و همه چی  ..

تا امسال تموم شدن دیگه یا گم شدنو ...

پارسال خیلی زیاد خریدم ...تا اینکه عروسی خواهرم رسید از اون روز شروع کردم ب خرید ی پک جدید ...کامل کامل ...

فقط رژ گونه و سایه چشم پارسالیم هنوز بدرد میخوره :)

لاک هم دارم چنتا ...مصرفمم زیاد نیست :/

ولی پد لاک پاک کن خیلی ضروریه ...

این لاک طلایی رو خریدم در حد  اکلیل روی لاک مشکلی زدم ک با لباسی ک تو عروسی اجی پوشیدم ست بشه ...

و کیف...

ک اصلا تابحال کیف ارایش نخریده بودم . ..ی نارنجی باحال داشتم مامان خریده بوده ..ابجیم گرفتش ....واسه عروسیش ابروهاش رنگ کرده بودن ..اونم اصلا عادت نداش چون تا اونموقع ...ابروهاش همیشه دخترونه بر میداشت و مشکی ...

ولی من واسه عروسی ابجیم ابروهامو قشنگ نازک و باحال ورداشت تا الانم چن دور رنگ شدن

واسه همین مداد ابروی قهوه ای سوختمو گرفت ...و برد :/هنوزم ..مدلش و پیدا نمیکنم اون رنگ تموم شده:))) در ضمن تراش هم خعلی مهمه نباشه کارت لنگ می مونه :/

ای لاو کاسمتیک:/

خواستگار الدنگ

ی دندون پزشک داریم تو فامیل ...

یه پسر الدنگ داره ک معلمه ...میخان منو براش خواستگاری کنن  :/

رو یکی از دخترا فامیا اسم گذاشت نرفت بگیرتش ...

دقیقا مث محمد نامزد سابقم ک با من این کارو کرد ...

حالا من جواب این الدنگو چی بدم؟حقم نیست وقتی پاشونو گذاشتن تو خونمون ..تف بندازم تو صورتش ..

بگم ادمایی مث تو هیچ وقت ادم نمیشن :)

۱ ۲
Designed By Erfan Powered by Bayan